پایانی خوب
وقتی فکر میکنم چطوری این دوران رو پشت سر گذاشتم خدا رو شکر میکنم .فکر نمی کردم هیچ وقت ااون روزای سخت بخواد تموم بشه .در تمام این مدت دلداریها ونصیحتهای هیچ کس حتی خونوادم من رو اروم نمیکرد چون توی اون وضعیت فقط کسانی ادم رو درک میکنن که وضعیتی مشابه داشته باشند.
توی اون روزای سخت ونا امیدی یه مادر به همراه سه قلو هاش که یکی از دیگری تپل تر بود به بخش nicu اومد من هم که کنجکاو بودم بدونم برای چی به این بخش اومده باهاش صحبت کردم و فهمیدم اونم مثل من ومثل خیلی از مادرای دیگه زمانی بچه هاش توی این بخش بستری بودند.
با دیدن بچه های سرحال وسالم اون مادر منم نور امیدی تو دلم روشن شد واز اون روز به لعد با روحیه ی بهتری از نوزادم مراقبت میکردم. همون روز با خودم عهد بستم که در اولین فرصت بعد از ترخیص باپسرم به این بخش بیام وبا مادرایی که حال خودم رو داشتن و نا امید بودند صحبت کنم..
از بزرگی وکرم خدا بگم از اینکه تمام این روزهای سخت میگذره و اینکه همه ی این بچه های نارس معجزهای هستند از سوی او.
اولین سالگرد تولد پسرم که به برکت نام مولا اسمش رو مرتضی گذاشتم تصمیم گرفتم که به عهدم وفا کنم و به بیمارستان برم.کمی پوشک ولوازم مورد نیاز بخش رو تهیه کردم و به همراه خواهرم به اون بخش رفتم .فکر نمیکردم بعد از گذشت یک سال من رو به خاطر داشته باشند.با استقبال گرم پرستاران به داخل بخش رفتم.
اولین سوالی که از من پرسیدن از سلامتی چشماش بوداز دیدن فرزندم که یه روز ریزترین بچه ی بخش بود خوشحال شدند چرا که اونها هم به سهم خودشون واسه بچم زحمت کشیده بودند.
تمام مادرای بخش دورم جمع شده بودند ومن تمام اون چیزی رو که می دونستم و تجربه کرده بودم رو بهشون گفتم با دیدن فرزندم و با شنیدن سر گذشتم خیلی خوشحال و امیدوار شدند.انگار باری از رو دوشم برداشته شد.
هر روز به تعداد ای بچه های نارس اضافه میشه .من به عنوان خواهر کوچکتر توصیه میکنم که اگه باردار هستید سعی کنیدتا حد امکان استرس و نگرانی به خودتون راه ندین تغذیه ی سالم و تحرک کافی داشته باشین چون هیچ چیزی ارزش این همه سختی رو نداره.
در پایان امیدوارم تمام مادرانی که باردار هستند این دوره رو به سلامت پشت سر بذارن و از تمام لحظه های نابش لذت ببرن واون دسته از مادرایی که نوزادشون تو بخش مراقبتهای ویزه بستری هستن صبور باشند و به خدا توکل کنند. بدونند که این دوره میگذره درسته خیلی سخته اما به شیرینی بعدش فکر کنند.
الان مرتضی کوچولوی من هر روز بزرگتر وشیرینتر میشه.وقتی به اون زمان فکر میکنم تنهاچیزی که به ذهنم میاد معجزه است.
خدایا شکرت بخاطر همه ی داشته هاونداشته هام که اولی رحمته و دومی حکمت.
به نمایندگی از طرف تمام مادرایی که این روزها سخت رو تجربه کردند و تقدیم به اون دسته از مادرایی که تو این وضعیت احساس تنهایی و ناامیدی میکنند.
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد گاه باید رویید
از پس ان باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم روزگارت ارام